جدول جو
جدول جو

معنی رنگ گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

رنگ گردیدن
(تَ مَسْ سُ تَ)
تغییر یافتن رنگ. دگرگون شدن لون:
من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ جُ شُ دَ)
رام شدن. رام گشتن. تسلیم شدن. ساکت شدن. فرمانبردار شدن: اذلیلاء، خوار و رام گردیدن. تدنیح، رام گردیدن. تدنیخ، رام گردیدن. درقله، رام و فرمانبردار گردیدن کسی را. دنوخ، رام و نرم گردیدن. دوخ، رام گردیدن. ذل، رام گردیدن. رام، رام گردیدن. زعن، رام گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ گُ دَ)
غنی شدن. توانگر و بی نیاز گردیدن. رجوع به غنی شود:
آن نه مال است که چون دادیش از تو بشود
زو ستاننده غنی گردد و بخشنده فقیر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دُ شُ دَ)
نابود شدن. فنا شدن. مقابل فنا کردن:
اما سخن درست این باشد
کز ذات و صفات خود فنا گردد.
عطار.
چون قلم از باد بد دفتر ز آب
هرچه بنویسی فنا گردد شتاب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ دَ)
کند شدن. از برندگی افتادن:
هنر با خرد در دل مرد تند
چو تیغی که گردد به زنگار کند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تِ لِ فُ زَ دَ)
رنجه گشتن. رجوع به رنجه گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مَسْ سُ دَ)
تغییر رنگ دادن. دگرگون کردن لون:
گلشن حسن از بهار عشق خرم می شود
اشک بلبل رنگ چون گرداند شبنم می شود.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَهََ وْ وُ رَ تَ)
رهاگشتن. خلاص شدن. رها شدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به رها گشتن و رها شدن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
رنگ باختن. (آنندراج). پریدن رنگ چهره از ترس یا خشم یا بیماری:
اگرچه نقش دیوارم بظاهر در گرانخوابی
اگر رنگ از رخ گل می پرد بیدار می گردم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
معمول رنگریزان است که چون رنگ بر مقصود سیر شود به اشیای ترش آن را بشویند تا نیمرنگ گردد، گویند رنگش را بریدیم. (از آنندراج). برهم خوردن و زائل شدن رنگ مثلاً اگر صباغان قلیا یعنی شخار زیاد بر وزن مقرر داخل رنگ سازند رنگ ضایع می شود. (بهار عجم) :
چه حرف پیش برم پیش تندی خویش
که رنگ و سمع بریده ست تیغ ابرویش.
عبداللطیف خان (از بهار عجم).
تا تیغ بدست یار دیده ست
رنگ از رخ خون من بریده ست.
خالص (از بهار عجم).
نی همین از تیغ رگهای شهیدان می برد
رنگ خون را هم ترشرویی جانان می برد.
اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غنی گردیدن
تصویر غنی گردیدن
توانگر شدن بی نیاز شدن
فرهنگ لغت هوشیار